loading...

پی‌آمد

پی‌آمدِ آنچه بر من می‌گذرد

بازدید : 324
چهارشنبه 16 ارديبهشت 1399 زمان : 17:22

میدونم روز معلم گذشته اما این موضوع چند وقتی هست که توی مغز من چرخ می‌زنه و باید بنویسمش تا آروم بشم. من نسبتا زیاد در جایگاه مدرس قرار گرفتم، یعنی همون متکلم وحده‌ای که بالای منبره و بقیه باید فقط گوش کنن مگر این که اون اجازه بده، اما هیچ وقت احساس نکردم اسمم می‌تونه معلم باشه، تا حالا هم هیچ وقت توی روزهای معلم احساس خاصی بهم دست نداده و حس نکردم که حتما باید تبریکی دریافت کنم. شاید به این خاطره که همیشه فکر می‌کنم معلم یه آدم تاثیرگذاره که می‌تونه زندگی آدما رو عوض کنه و من هیچ وقت توی تصور خودم یه آدم تاثیرگذار نبودم و نیستم و راستش رو هم بخواید اصلا دلم نمی‌خواد باشم.

یکی از دلایلش اینه که اصلا از معلم یا استادی که منو به کاری مجبور کنه خوشم نمیاد، استاد آرمانی و معلم آرمانی از نظرم من کسی نیست که به زور بهم تمرین بده و بگه فلان چیز رو حتما بخون و بهمان کار رو حتما بکن تا تبدیل به یه آدم استاندارد بشی، کلا هم از چهره‌های تاثیرگذار بدم میاد. به جاش معلم و استاد آرمانی از نظر من یه راهنماست، یه کسی که می‌تونه به من بگه اگه فلان مسیر رو بری به چی میرسی اما مجبورم نکنه، به جاش بهم فرصت انتخاب بده، بهم بگه هر انتخابی چه پیامدی داره اما برام انتخاب نکنه و به اصل وجود من احترام بذاره، خودمم تا حد امکان سعی می‌کنم همیچن آدمی‌باشم، همیشه دوست دارم راجع به موضوع درس با بچه‌ها گپ بزنم به جای این که نقش اون بالا منبری رو اجرا کنم، هیچ وقت از جزوه گفتن خوشم نیومده و به گواهی اونایی هم که توی کلاسم نشستن هیچ وقت جزوه‌گوی خوبی نبودم، نه به این خاطر که نمی‌تونستم خوب جزوه بگم، من نمی‌خوام که جزوه بگم، متنفرم یه فرمول بنویسم و دورش خط بکشم و بگم «بچه‌ها این یه فرمول مهمه که باید حفظش کنید» بعدش هم توی یک جمله ، تعریف اون فرمول رو دیکته کنم و آخرش هم بگم «به این فرمول، معادله اول فریدمان گویند» بعدش هم بگم توی جزوه بنویسن: «نکته: این رابطه ....» بعدش هم یه مثال حل کنم که بچه‌ها عین اون مثال رو توی جزوه بنویسن (هر چند خیلی کم بعضی جاها مجبور شدم این کار رو بکنم). به جای جزوه گفتن دوست دارم کل قصه اون موضوع رو تعریف کنم، از کجا شروع شده چرا مهمه به این مسئله چطور نگاه میشه و ... و بچه‌ها هم برداشت خودشون از حرف‌های من رو توی جزوه یادداشت کنن.

اما خُب، هیچ کدوم از اینایی که گفتم تصویر جامعه از یه «معلم استاندارد» نیست، یه معلم استاندارد آدمیه که بتونه از یه مجموعه‌ی متنوع از بچه‌ها، یک سری «بچه استاندارد» تربیت کنه، معلم استاندارد یه آدم تاثیرگذاره که می‌تونه آدما رو به سمت مشخص و استانداردی هدایت کنه و نتیجه مشخص و استانداردی بیرون بکشه، یه معلم استاندارد بچه‌ها رو هل میده، هدایت می‌کنه، تشویق و تنبیه می‌کنه، این حتی اغلب اوقات تصویر خود بچه‌ها از یه معلم استاندارده، دیدم که معمولا بچه‌ها از معلم‌های استانداردی با این خصوصیات بسیار خوششون میاد و بسیار تقدیر می‌کنند و معمولا من خیلی معلم پرطرفداری برای بچه‌ها نبودم و نیستم.

اما بذارید یه دفاعی از خودم بکنم، به نظرم کاری که یه معلم استاندارد سعی داره انجام بده اینه که هر نهال گیاهی رو تبدیل به یک گیاه واحد می‌کنه که به نظر خودش یا جامعه با ارزشه، اما خیلی وقتا پیش میاد که اون معلم استاندارد سعی میکنه یه گل رز رو تبدیل به درخت پسته کنه، چون درخت پسته بیشتر به کار میاد، چون درخت پسته استاندارده، بارش با ارزشه و پول در آر. به جاش تصویر من از یه معلم خوب و آرمانی در واقع یه مربی هستش، کسی که پرورش می‌ده، راه رو نشون می‌ده. یه معلم استاندارد معمولا مسئولیت و سنگینی انتخاب درست و غلط رو از بچه‌ها می‌گیره و اونا رو بدون این که اختیاری داشته باشن به یک سمت خاص هدایت می‌کنه، اما از نظر من یه معلم خوب به بچه‌ها انتخاب کردن رو یاد می‌ده، بچه‌ها رو وادار می‌کنه خودشون انتخاب کنن و بهشون می‌فهمونه که خودشون مسئول انتخاب کردن هستند نه دیگران و باید پیامدهای انتخاب‌شون رو بپذیرند. یه معلم استاندارد شاید یه جامعه استاندارد تولید کنه، اما به بهای این که خلاقیت و اصالت آدمها رو قلع و قمع کرده، به بهای این که کلی ربات خوب ایجاد کرده که انتخاب کردن و مسئولیت‌پذیری بلد نیستند، به جاش یه معلم خوب کلی آدم واقعی تولید میکنه و من تعجب می‌کنم از شکایت آدم‌ها از این که سیستم آموزشی چرا خلاقیت رو می‌کشه،‌‌‌ای جامعه!‌‌‌ای بچه‌ها! این آش دست‌پخت خود شماست، شمایی که می‌گی «به ما حق انتخاب نده و بزن تو سر ما تا آدم بشیم، جزوه بگو، فرمول و نکته بگو، و ما به جای این که خودمون دانشجوی دانشی باشیم که دوست داریم، به ما دانشی بده که برامون خوب باشه»

پ.ن1: من ادعا ندارم که معلم خوب با اون اوصافی که گفتم هستم، اما سعی می‌کنم بهش نزدیکتر باشم.

پ.ن2: انکار نمی‌کنم که بیشتر وقتها جزوه گفتن باعث شفافیت می‌شه اما اگر اصرار زیادی روی جزوه باشه معمولا تصویر کلی دانش‌جو یا دانش‌آموز از بین میره.

پ.ن3: و همچنان خوبی و بدی وبلاگ، کم خواننده بودنشه، من دوست داشتم این رو در اینستاگرام بنویسم ولی کلی معلم استاندارد اونجا هست که ممکنه ناراحت بشن، ترجیح دادم اینجا بنویسم تا ثبت بشه و از مغزم بره بیرون.

آیا دوباره حاج قاسم سلیمانی ظهور خواهد کرد؟
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : 9
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 5
  • بازدید کننده امروز : 6
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 112
  • بازدید ماه : 7
  • بازدید سال : 710
  • بازدید کلی : 7592
  • کدهای اختصاصی